عزیزکم حالا که داری میروی تا روزهایت را بدون من سر کنی ؛
بر سر دو راهی که رسیدی بپیچ به چپ ، به جهنم ختم میشود !!!
چه لحظه دردآوریه اون لحظه که میپرسه : خوبی ؟
بغض تو گلوت میپیچه ... ۵ خط تایپ میکنی . ولی به جای enter.....
همه رو پاک می کنی و می نویسی : ...
خوبم مرسی تو خوبی ؟
پیک هارا یکی یکی خوردم...
تا مستی مرا بگیرد برای ساعتی هم شده بیخیالت بشم...
وقتی مستی از سرم پرید...
تازه فهمیدم...
همه رابه سلامتی تو خوردم...
نقــاش خــــوبی نــــبودم...
اما .. ايــن روزها... به لطـف تــــــــــو...
انـــتظار انتقام را ديـــدنی ميكــشـم
جـــا سیگارے امـ را گمـ کردهـ امـ
تــو آטּ را ندیدے؟
خــودش مهم نیستـ
زیرشـ دردهایمـ را قایمـ کردهـ بودم.
چه کسی می گوید حمل سلاح جرم است..؟!!
کسی را می شناسم در این حوالی..
چشم هایش، سلاح سردی است.. که آزادانه حملشان می کند
حرفی نیست...
خودم سکوتت را معنی می کنم!
کاش می فهمیدی، گــــــــــاهي....همین نگــــاه ســـــــــــــــــــردت...
روي زمستان را هم كم مي كنـــــــــد...!
تـو میـرَوے وَ اینـْـهـآ میــمــانـَنـْב
تــآ اَبـَـבیـِـکـْـ بــُغـْـضــِ لـَـعْــنـَــتــے یـِـکـْــ آهْـو
یـــِـکـْـ سـُـوآلـِـ بـے جـَـوآبـْــ
هـَـنــوزْ گـآهــے בِلـَـتـْـ بـَـرآیـَـمـْـ تــَـنـْـگـْـ مـیـشَــوَבْ ؟
لطفـاً دستگـاه شـوک را خـامـوش کـُن
و
لبـانت را ببنـــد جملـــه هـای عاشقـــانـه دیگــر فـایـده نـدارد !
عشق ، درونـم مـرد دیگـــر
میــــــــدونم ؛ بــــــــرای من نیستــــــــی !
امــــــــا ....!
دلی کــــــــه تنگ باشــــــــه این حرفهــــــــا رو نمیفهمــــــــه ... !
بــــه خــــدا نمیفــــــهمه.... !
دخترک کبریت فروش هم پیر شد
ولی باز به سلامتیش
که تو سرما و گرما کبریت فروختــــــ ولی هیچوقت خودشو نفروختـــــ !
خدایـــــــــــــــــــــا
تو لیست بنده هات اشتـــــــــــــباه شده
من ایــــــــــــــوب نیستــــــــــمــــــ
دیگه از اون همه شلوغی و شیطنت خبری نیست.
آنقدر بخاطر ضربدرهای جلوی اسمم چوب روزگار را خوردم
که تبدیل شدم به "ساکت ترین شاگرد کلاس زندگی"
چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم....
تمبر و پاکت هم هست....
و یک عالمه حرف....
کاش کسی جایی منتظرم بود....
وقتی چاره ای نمی ماند!
وقتی فقط میتوانی بگویی هرچه باداباد
حتی اگر دل کوه هم داشته باشی گریه ات میگیرد...
مـــــــن عاشقـــانـــــه هایـــــــم را روی همیـــــــــن دیـــــــــوار مجـــازی می نویســــــــم !
از لــج تــــــــو . . .
از لـــج خــــــــودم . . .
که حاضـــــــر نبــودیــــــــم
یک بار ایـــــــن هــــا را واقعـــــــی بــه هـــم بگوییــــــــم. . . !
نقــاش بـاشـی!
چـقــدر می گیـری بیایی و صفحه های سیاه دلم را رنـگ کنی؟
بـعـــد بـرای دیــوار اتاق دلـــم یــــک روز آفتابی بکشی
که نــــور آفتـــاب تا میـانه اتاق آمــــده باشد ...
راستـــــی مـــن روی صـــورتــم یـــک خنــــــده می خـــواهـــم
نــرخ ِ خـنـــــده که گـــــران نیســــت؟
.
خدایا یادته ؟!
دستشو گرفتم آوردم پیشت ...
گفتم : من فقط اینو میخوام ...
گفتی این کمه ! بهتر از اینو واست گذاشتم کنار ...
پامو کوبیدم زمین و گفتم : همینو میخوام ...
گفتی : آخه نمیشه ! قول اینو به یکی دیگه دادم ...
چی میشد یبار پا رو عدالتت میزاشتی؟
برای هرکس...
برای هرکس که ادعای رفاقت میکند
در را باز نکن خیلی ها مثل بچه ها در را میزنند و فرار میکنند!!! ...
ϰ-†нêmê§ |